کتابخانه عمومی

کتابخانه عمومی

انسان کیست جز موجودی نگران، برخاسته از زمین وآرزومند اختران آسمان
کتابخانه عمومی

کتابخانه عمومی

انسان کیست جز موجودی نگران، برخاسته از زمین وآرزومند اختران آسمان

شعر غزل عاشقانه سنایی غزنوی

جانا بجز از عشق تو دیگر هوَسم نیست

سوگند خورَم من ، که بجای تو کَسم نیست

امروز منم عاشق بی مونس و بی یار

فریاد همی خواهم و فریاد رسَم نیست

در عشق نمی دانم درمانِ دلِ خویش

خواهم که کنم صبر ولی دست رسَم نیست

خواهم که به شادی نفسی با تو برآرم

از تنگ دلی جانا ، جای نفسم نیست

♡سنایی♡

کوله بار گناهانم بر دوشم سنگینی میکرد

کوله بار گناهانم بر دوشم سنگینی میکرد...

ندا آمد بر در خانه ام بیا، آنقدر بر در بکوب تا در به رویت وا کنم...

وقتی بر در خانه اش رسیدم 

هر چه گشتم در بسته ای ندیدم!!

هر چه بود باز بود...

گفتم: خدایا بر کدامین در بکوبم؟؟؟؟

ندا آمد: این را گفتم که بیایی...

وگرنه من هیچوقت درهای رحمتم را به روی تو نبسته بودم!

کوله بارم بر زمین افتاد و پیشانیم بر خاک...

"مهربان خدایم دوستت دارم"

بیاکه جانم ازجانت جدانیست

بیاکه جانم از جانت جدا نیست


بیاکه درجهان مهر وفا نیست


بیا یک‌لحظه باهمدردنیشنید


که دنیااعتبارش تاصبانیست